یکی از نویسندگان عثمانی. وی پسر خالدافندی وزیر مالیه بود و نژاد وی به عبدالقادر گیلانی منتهی میگردد. مولد وی بسال 1255 هجری قمری است. زبان عربی و فارسی را از مثنوی خوان مشهور خواجه حسام افندی آموخت و از مجالس درس استادان جامع ایاصوفیه استفاده کرد. در عنفوان جوانی مقالات بسیار در جریدۀ حوادث انتشار داد و به تصحیح تاریخ ناپلئون پرداخت و بعد از چند مأموریت کوچک با رتبۀ دوم به سمت معاونی ریاست دفتر حلب تعیین شد و سپس به مقام ریاست دفتر نایل گردید و در همین اوقات روزنامۀ رسمی فرات را تأسیس کرد. علاوه بر این در حلب نیز روزنامه ای غیررسمی موسوم به ’غدیرالفرات’ و اثر مسمی به ’فهرست ولایت حلب’ و سالنامه ای مشتمل بر احصائیه های مفید انتشار داد و این کتاب مظهر تقدیر باب عالی واقع گردیدو یک نسخۀ آن را برای نمونه بهر ولایت فرستاده توصیۀ اقتدا و پیروی از آن کردند. در سال 1282 هجری قمری در عدلیه به سمت ریاست دوم به سردبیری دیوان احکام منصوب شد و در سایۀ جدیت و کاردانی در امور تشکیلاتی آن زمان به مقام رئیس اول ترفیع یافت و پس از یک سال از این کار منفصل گردید و بعداً به ریاست کل ادارۀمعارف مفتخر شد و در همین اثنا در سن 40 سالگی بسال 1295 هجری قمری بدرود زندگانی کرد. وی ترجمه احوال ملا لطفی و فؤادپاشا را به سبکی فصیح نوشته است. و کتابی در علم بلاغت تألیف و به ’انموذج’ تسمیه کرده و نیز کتابی برای تدریس تاریخ موسوم به مبداء کتابت به وجود آورده که هر درس آن مشتمل بر ترجمه احوال و شرح زندگانی یکی از سلاطین آل عثمان میباشد. مقالات ادبی متناوبۀ او به صورت مجموعه ای موسوم به دولاب درآمده و رساله های ’سرّالاسرار’ و ’سیرالاقمار’ نیز از تألیفات اوست. چند قطعۀ تآتر هم نگاشته و دیوانی نیز موسوم به ’حالهالشباب’ دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
یکی از نویسندگان عثمانی. وی پسر خالدافندی وزیر مالیه بود و نژاد وی به عبدالقادر گیلانی منتهی میگردد. مولد وی بسال 1255 هجری قمری است. زبان عربی و فارسی را از مثنوی خوان مشهور خواجه حسام افندی آموخت و از مجالس درس استادان جامع ایاصوفیه استفاده کرد. در عنفوان جوانی مقالات بسیار در جریدۀ حوادث انتشار داد و به تصحیح تاریخ ناپلئون پرداخت و بعد از چند مأموریت کوچک با رتبۀ دوم به سمت معاونی ریاست دفتر حلب تعیین شد و سپس به مقام ریاست دفتر نایل گردید و در همین اوقات روزنامۀ رسمی فرات را تأسیس کرد. علاوه بر این در حلب نیز روزنامه ای غیررسمی موسوم به ’غدیرالفرات’ و اثر مسمی به ’فهرست ولایت حلب’ و سالنامه ای مشتمل بر احصائیه های مفید انتشار داد و این کتاب مظهر تقدیر باب عالی واقع گردیدو یک نسخۀ آن را برای نمونه بهر ولایت فرستاده توصیۀ اقتدا و پیروی از آن کردند. در سال 1282 هجری قمری در عدلیه به سمت ریاست دوم به سردبیری دیوان احکام منصوب شد و در سایۀ جدیت و کاردانی در امور تشکیلاتی آن زمان به مقام رئیس اول ترفیع یافت و پس از یک سال از این کار منفصل گردید و بعداً به ریاست کل ادارۀمعارف مفتخر شد و در همین اثنا در سن 40 سالگی بسال 1295 هجری قمری بدرود زندگانی کرد. وی ترجمه احوال ملا لطفی و فؤادپاشا را به سبکی فصیح نوشته است. و کتابی در علم بلاغت تألیف و به ’انموذج’ تسمیه کرده و نیز کتابی برای تدریس تاریخ موسوم به مبداء کتابت به وجود آورده که هر درس آن مشتمل بر ترجمه احوال و شرح زندگانی یکی از سلاطین آل عثمان میباشد. مقالات ادبی متناوبۀ او به صورت مجموعه ای موسوم به دولاب درآمده و رساله های ’سرّالاسرار’ و ’سیرالاقمار’ نیز از تألیفات اوست. چند قطعۀ تآتر هم نگاشته و دیوانی نیز موسوم به ’حالهالشباب’ دارد. (از قاموس الاعلام ترکی)
خلاف دوربین. که مآل بین نباشد: چشم را این نور (نور مستعار) حالی بین کند چشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی. دمبدم بر رو فتد هر جا رود دیده و جانی که حالی بین بود. مولوی
خلاف دوربین. که مآل بین نباشد: چشم را این نور (نور مستعار) حالی بین کند چشم عقل و روح را گرگین کند. مولوی. دمبدم بر رو فتد هر جا رود دیده و جانی که حالی بین بود. مولوی
عرض نیاز کردن. حاجت برداشتن. تمنا کردن سؤال: مبر حاجت بنزدیک ترشروی که از خوی بدش فرسوده گردی. سعدی. - دست حاجت پیش کسی بردن، عرض نیاز کردن پیش کسی. از کسی چیزی طلب کردن. حاجت خواستن از کسی: دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود. سعدی
عرض نیاز کردن. حاجت برداشتن. تمنا کردن سؤال: مبر حاجت بنزدیک ترشروی که از خوی بدش فرسوده گردی. سعدی. - دست حاجت پیش کسی بردن، عرض نیاز کردن پیش کسی. از کسی چیزی طلب کردن. حاجت خواستن از کسی: دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود. سعدی